محمدآبتین محمدآبتین ، تا این لحظه: 14 سال و 4 روز سن داره

تنها بهانه برای زندگی

وای خدا باورم نمیشه دارم شاخ در میارم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

سه شنبه هفته گذشته (93/6/25)برای تحویل و تحولات اداری مجبور شدم برم مدرسه و وسایل مربوط به معاون فنی رو از معاون سابق تحویل بگیرم آخه امسال قبول کردم معاون فنی بشم اما دائم می لرزیدم که با تو چیکار کنم لازم به ذکر هست که : توی یکماه آخر تابستون  وقتی پای تلفن با مدیرمون راجع به این موضوع  صحبت می کردیم دائم می گفتی مامان سرپرست نه !!! معاونم نه !!! القصه نمی دونم چی شد که قبول کردم اما تمام این مدت دائم می ترسیدم که با تو چیکار کنم و چه جوری امسال با اخلاق خاص تو (وابستگی بیش از حد به من) بسازم و مدرسه هم هر روز برم توی همین حال و احوال وقتی سه شنبه برای تحویل و تحول  قصد کردم برم مدرسه اولش با من حاضر شدی که...
31 شهريور 1393

اولین جداییها /جدایی بزرگ

عزیزم چهارشنبه شب برای اولین بار خواستی پیش بابا بخوابی و دست از سر من برداشتی این باید توی تاریخ ثبت بشه نه توی وبلاگت آخه همه می دونن تو چقدر وابسته ایی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! روز پنج شنبه هم که رفتیم شیراز برای خرید مانتو اول مهر من اونجا عالی بود چون تو حاضر بودی با بابا توی ماشین بمونی و من برم خرید اینم ثبت شد به نامت که همه بدونن پسر بچه ننه ی ما داره مرد میشه جای بسی تعجبه بخدا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! توی شیراز فقط کلافه شدیم و میون اون همه مانتو هیچ کدوم پسند من نشد که نشد آخه امسال دست از سر مانتو های فرم هم بر نداشتند و اومدن به همه ی اوناهم یه تیکه پارچه از یه جنس دیگه چسب...
24 شهريور 1393

سقوط آبتین همراه با مبل در مرکز adsl

روز یکشنبه دیگه از بس مودممون پیغام خطای مودم رو داد عاصی شدم آخه یک هفته ای میشه که بهم ریخته البته بخاطر تغییر تلفنهای کل استانمون هست ولی من  خودم ریستش کردم اما فایده نداشت برا همین مجبور شدم ببرمش مرکز ارائه خدمات Adsl تو هم با اجبار باهام اومدی هرچی گفتم پیش مامان جون توی ماشین بمون به حرفم نکردی که نکردی از پله های وحشتناکش رفتیم بالا ازبس پله ها بد بود ازت خواستم ستت رو به من بدی و ول نکنی محکم گرفته بودمت اما به محض اینکه رسیدیم بالا و خیالم آسوده شد دستت رو رها کردم نمی دونستم که مبلشون هم خطرناکه داشتم با مسئولش حرف می زدم که ناگهان صدای وحشتناکی همه کارکنان اونجا رو از جاشون بلند کرد پشت سرمو نگاه کردم د...
18 شهريور 1393

صبحانه و ناهار امروز

 مدتهاست که بد غذا شدی و درست غذا نمی خوری تازه دائم مثل پیرمردها از مدل غذا درست کردن من ایراد می گیری مثلا میگی : اصلا خوشمزه نیست ................ نمک نداره ............... گوشتش بو میده ................. یه جوری شده ............ این دیگه چی چیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ من مرغ دوست ندارم ............ من فقط ته دیگشو می خوام .......... و............................................. امروز دیگه از دست بد غذایی تو عاصی شدم و تصمیم گرفتم یه جور خاص برات غذا بزارم تو بشقاب که نظر سرکار جلب بشه و با اشتها بخوری  در مورد صبحونه باید متذکر بشم که نون و پنیر رو اصلا قبول نداری تخم مرغ هم باید حتما آب پز باشه و فقط سفیده ...
6 شهريور 1393

مراحل رفع بهانه جویی های آبتین

این روزا فقط اعصاب منو بهم می ریزی. اصلا پسر خوبی نیستی البته این کار همیشه تو بوده اما جدیدا به حد آخرش رسیده و بیرون بردنت از خونه شده مثل مراحل نصب نرم افزارهای امروزی که با هزار دردسر و کرک و یوزر و پسورد نصب می شن به عنوان نمونه وقتی می خوایم بریم خیابون خرید مرحله اول (یافتن فایل نصب)بهانه جویی میگی من نمیام و قهر می کنی می ری تو اتاقت مرحله دوم (فقط next) من بیچاره با کلی ناز خریدن و وعده و وعید  راضیت می کنم مرحله سوم (قوانین و مقررات شرکت سازنده نرم افزار)  بهانه جویی برای پوشیدن لباسه وقتی لباسی تنت می کنم میگی تو قشنگ شدی ولی من اصلا قشنگ نشدم پس نمیام کلی کلک سوار باید کنم تا قبول کنی لباست ...
5 شهريور 1393

مامان خوبی نیستی

این روزا بعد از رفتن خاله نرگس ودختراش که توی این سی چهل روز برای ما بهشت بودن خیلی تنها شدیم بخصوص تو آخه سنا دائم خونه ما بود حتی شبها خونه ی ما می خوابید البته چون بعضی وقتا می زدیش با میل خودش نمی اومد وقتی می خواستیم آخر شب از همدیگه خداحافظی کنیم و ازخونه ی مامان جون بیایم خونه ی خودمون خاله نرگس دلش به حال تنهایی تو می سوخت دخترش رو کلی بوس و ناز می کرد که برو خونه خاله سنا هم یک کلام می گفت نه خاله نرگس چادر می پوشید و درحالیکه سنا رو تو بغل گرفته بود می ذاشتش روی صندلی عقب ماشن تازه کفش و دمپاییش هم از شیشه می نداختن داخل ماشین و به من می گفتن گازو بگیر برو دلم می سوخت که سنا گریه می کرد اما خیلی دخمل ماهی بود چ...
2 شهريور 1393
1